در خانه باز می شود؛ مثل همیشه رأس ساعت، آقای شوهر از در وارد می شود. خنده اش می گیرد. خبری هست؟ نه! هیچ خبری نیست و نه قرار است باشد اما خانه مثل همیشه نیست. بچه ها هم حتی عوض شده اند. دلشان می خواهد بی خود بخندند. مادر را که نگاه می کنند بیشتر خنده شان می گیرد... چه خبر است؟
▪ ایستگاه
زن مثل همیشه نیست. از کنار آینه بی تفاوت نمی گذرد. می ایستد. نگاهی به خود می کند، به صورتش؛ به دایره گردی که زیرگرد خستگی مخفی شده، و همه چیز از اینجا آغاز می شود؛ از نگاه کردن به خود.
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !